۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

در رثای بابه مزاری


786
ز بال ســــــــــــرخ کفتر قصه میگفت
ز سنگ و خون و خنجر قصه میگفت
پــــــــدر هم رفت با پــــــرهای خونین
در آن شبها که مـــــــــادر قصه میگفت
آری، سرانجام آن ابرمرد تاریخ که تشنۀ عدالت، مساوات و برابری میان تمام ملیت های کشور سیاهی بنام افغانستان بود، در 22 حوت 1373 در چهارآسياب به دست طالبان طبق قولی به مردمش جام شهادات را چه دلیرانه و سربلندانه بنوشید. نبود پدر یک ضایعۀ بس عظیم و جبران ناپذیر تمام شد نه تنها برای مردم دلاور و شهیدپرور هزاره بلکه تمام ملت مظلوم و ستم دیدۀ افغانستان. مقاومت غرب کابل شکست خورد. هزاره ها بعد از يک صد سال مقاومت و شجاعت خويش در برابر ظلم و استبداد، بزرگ ترين رهبر تاريخ معاصرشان را از دست دادند. اما مزاری از غزنه تا باميان، از باميان تا بلخ، از ميان دره ها و کوه های سر به فلک کشيده هزارستان با تن پاره پاره، با چهره ای سرخ، زمستان سفيد مردمش را از خون شجاعت و مردانگی اش رنگین ساخت تا حس آزادگی و عدالتخواهی را به دروازه هر خانه ملت به خواب رفته و مظلومش به یادگار بسپارد و در زمستان سردو تاریک انسانيت و عدالت و در عصر طالبان ستم و دولتمردان جنايت، عدالتخواهی را هميشگی سازد و حقانيت مقاومت برای حق را شهادت دهد. مزاری با خون سرخش عدالت را به گستردگی وطنش به ياد ها داد و در زندگی اش از حق هر شهروند وطنش گفت و با شهادتش درستی اين باور خويش را ثبت تاريخ کرد.
بابه بر پایه ای سخنانش میگوید:

"خواست ما این است که جنگ نباشد تفاهم باشد؛ خواست ما این است که حذف نباشد پذیرش باشد؛ خواست ما این است که بیایند یک روز در تاریخ افغانستان ـ افغان ها اثبات بکنند که لیاقت و توانایی این را دارند که مشکل خود را در بین خود ـ خود حل بکنند!"
آری آرمان های مزاری آرمان های همۀ ملت های سرکوب شده از سوی دولت مردان، جنایت کاران و سردمداران زمان بود. مزاری رفت اما یک بار بس سنگین و عظیمی عدالتخواهی را بر دلهای خوفتۀ ملتش جاودان کرد و به یادگار سپرد. مزاری رفت اما با رفتنش کمر تمام ملیت های افغانستان ویران شده را تکان داد. مزاری رفت و دلیرمردانه شهید شد، اما با ریخته شدن هر قطره ای خونش مزاری های دیگر چه غرورمندانه کاشت و زنده کرد. مزاری رفت اما روی صفحۀ سیاه تاریخ به اثبات رساند که ریشۀ ظلم و استبداد همیشگی نیست و هر چیز پایانی دارد.
حال این چند سوال را باید پاسخ گفت که آیا ما مردم جزو شاکران او بوده و هستیم؟ و آیا ما بعد از شهادت بابه مزاری دچار غفلت و خمودگی و تنبلی نشده ایم؟ آیا هنوز بر آرمانها و اهداف ارزشمند شهید مزاری پایبند و استواریم و در راه رسیدن به آنها که در حقیقت آرمانها و اهداف تمام انسانهای آزاده ی عدالتخواه است قدم بر می داریم؟! و در اخیر: آیا ما بابه مزاری و اهداف والایش را شناخته ایم؟ اگر جواب مثبت است پس چرا... ؟!!!
"و به راستی برای نسل جوان ما که از گرمای وجودش محرومند، تنها این سخن راه گشاست؛ سنگ بزرگ را نمیتوانی برداری از کوچک ها شروع کن تا خانه ات را هر چند دیر اما بسازی. دانشمندان و دانشجویان ما باید به یاد داشته باشند که عصاره ی زحمات و تلاش های شبانه روزی دستان پینه بسته ی همان کارگرانی هستند که با جان ودل از آنان حمایت کردند تا آرمان های شهیدان در خون خفتۀ مان را جامه ی عمل بپوشانند، تا اینکه از شما به عنوان فرهیخته یاد شود واین را نیز بخاطر بسپارید که حداکثر یک ملت را قشر متوسط تشکیل میدهد و اعتماد همین قشر دولت را میسازد.
 اکنون در کشورمان دوران جنگ و خونریزی به اتمام رسیده و ما باید با پیشروی در دنیای علم این قیام را توانمندتر از گذشته ادامه دهیم. صفحات ورق خورده ی تاریخ تا به امروز این نکته را به اثبات میرساند که ظلم و ظالم ماندنی نیست و دولت مردان در سراسر گیتی باید شفافیت سخن و صداقت را حفظ کرده تا بتوانند اعتماد مردم را بدست آورند." از بیانیه های زینب مزاری.
خاک بر سر  کـــــن برادر  کوه کوه
رفت  از کـــــف  سالهای   پر شکوه
این چـــمن را سرو نازی بود و رفت
ایل ما را سر فــــــرازی  بود و رفت
بعد از این ، این دل  که مـهد آزوست
آه و در  و رنج عــــــــــالم مال اوست
شانه ء  دل    زیر    بار      درد خم
زیر   بار   درد خم ،   زخمی  ز غم
بعد از   این  چشم من و دریای خون
موطن  و   منزلگه  و ماوای    خون
بعد از این این قوم بی سر   مانده  اند
بی   علی و    بی    ابوذر    مانده اند
شاعر: بشیر بختیاری
سرانجام در آغاز فصل لاله های سرخ ترکستان، در بهار 1374، مزار مزاری اش را به آغوش کشيد، عبدالعلی، فرزند پرشور و دليرش را که برای هميشه بابه مزاری مردم شده است.
روحش شاد، راهش پر رهرو و آرمان های انسانی اش جاودانه باد!
گرد آورنده: حیات علیزاده (هزاره های جهان متحد شویم)

۱ نظر: